92/2/29
5:55 ع
بسم رب المهدی
احوالات و سیره بزرگان در بیان آیتالله بهجت
احترام به عالم ولو این که کافر باشد!
اگر بشر سعادت و شقاوت خویش را تشخیص میداد و نقص و کمال را میدانست، پیرو انبیا ـعلیهم السّلامـ میشد.
سید رضیّ ـرحمهاللهـ از شخصی صائبی به خاطر فضلش تشییع کرد، با این که کافر بود و علامهی حلّی ـرحمهاللهـ در جایی از ابوحنیفه به خاطر فضلش دفاع میکند و میفرماید: «هذِهِ السُّخْرِیَّةُ غَیْرُ لائِقَةٍ بِأَبى حَنیفَةَ »؛ این تمسخر و ریشخند لایق ابوحنیفه نیست.
تو از من مستحقتری!
سعی کنیم از سهم امام ـعلیهالسّلامـ به قدر ضرورت مصرف کنیم، تا قدری از آتش و عذاب ما تخفیف داده شود. بزرگان ما از حلال اجتناب میکردند و ما حداقل از حرامش پرهیز کنیم.
یک وقت کسی برای درخواست کمک به خدمت میرزای بزرگ ـرحمهاللّهـ مراجعه نموده بود و چون ایشان چیزی نداشته، ساعتی را آورده بود و به ایشان داده بود تا بفروشد و از پولش استفاده کند و مرحوم آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی هم با آن حافظهی عجیب و پرکاری و احاطه در فقه و فقاهت، دیده بود طلبهای غمناک و گرفته است. علّتش را پرسیده بود، آن طلبه گفته بود که از کثرت عایله و فشار مخارج زندگی است و مرحوم سیّد فرموده بود: برو فلان جا لحافی برای فروش گذاشتهام که پولش را بگیرم، تو برو پولش را بگیر و مصرف کن، زیرا تو از من مستحقتری!
گویا خودکشی مینمودند!
ذکر تراجم و احوال علماء به منزلهی مطالعهی کتب اخلاق است. آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی، صاحب تفسیر ـرحمه اللّهـ با این که عمر چندانی نداشت، در عصر خود در علوم عقلی و نقلی جامع بود. استاد ما میفرمود: اگر ایشان بعد از میرزای بزرگ ـرحمهاللّهـ میماند، مرجعیّت به ایشان میرسید. وقتی در مقام علم و عمل به هر کدام از علمای سلف نگاه میکنیم، میبینیم گویا خودکشی مینمودند! ایشان میفرموده است: از اوّل بلوغ و تکلیف تا به حال معصیت نکردهام، «وَ لا أُبَرِّئُ نَفْسِى مِنْ نِیَّةِ الْمَعْصِیَةِ.» ولی خود را از نیّت معصیت پاک و منزّه نمیدانم.
اگر شیطان مهلت میدهد، از بی عرضگی او است!
در گذشته از هر شهری، نمونههای خوبی از علما در نجف بودند. آقای شیخ مهدی مازندرانی ـرحمه اللّهـ از شاگردان خوب مرحوم آخوند خراسانی ـرحمهاللّهـ و خیلی بحّاث بوده که با آقا ضیاء عراقی ـرحمه اللّهـ در یکی از کوچههای نجف بحث میکنند و مباحثه آن دو طول میکشد.«أَنَّا نَأْتِى الاْءَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا»؛ما رو به زمین آورده و از اطراف آن [عالمان آن ] میکاهیم.(سورهی رعد، آیهی 41)
واقعا چه علماء و بزرگانی جامع بین مقامات علمی و عملی در ایران بودند! اگر شیطان مهلت میدهد از بیعرضگی او است، اگر برای بلاد شیعه که از علماء خالی است مجلس عزا به پا کنند، جا دارد!
ده دیناری بود!
آقایی از معاریف و ائمّهی جماعت قم، که مدّتی در نجف بود و همان جا متأهّل و اولاد دار شد و سپس به ایران آمد، میگفت: هفت های بر من نمیگذشت که کرامتی در نجف نبینم. مثلاً هر گاه به شخصی احسان میکردم، در همان هفته به نحو اَحْسَن به من احسان میشد، و موارد زیادی از این قبیل را بیان میکرد.
آن آقا میگفت: زمانی کار ما به وام گرفتن از آقازادهها رسیده بود؛ زیرا همسرم وضع حمل داشت، خواستم برای ایشان حلوا تهیّه کنم، و کار به آن جا کشید که دیدم همهی اهل بازار از من طلبکارند، لذا به صحن حضرت امیرالمؤمنین ـعلیهالسّلامـ رفتم، عربی به نزد من آمد و سلام کرد و گفت: سَلامٌعَلَیْکُمْ و دستش را در دستم گذاشت و رفت، فهمیدم که چیزی در دستم گذاشت، احتمال دادم رُبع دینار عراقی باشد ولی نگاه نکردم. به بازار نزد فلان عطّار رفتم و گفتم: اَجزای حلوا؛ مواد لازم برای درست کردن حلوا را بده. آنها را به من داد، ولی وقتی که میخواست بقیّهی پول را بدهد به من گفت: خورد بدهم یا درشت؟ تعجب کردم. گفتم: چه میگویی؟! گفت: ده دیناری بود!
چرا ریاضتهایتان را فراموش میکنید؟
عجایب و غرائبی از علمای نجف در سادهزیستی دیدیم، همراه با شخصی میهمان آقایی بودیم، به منزل آقا وارد شدیم و دیدیم تنها در گوشهی اطاق به اندازهی نشستن فرش است.
آقای دیگری هم در منزل، روضهخوانی داشت و در اتاق به مقدار ضرورتِ روضه، فرش بود.آقای بروجردی ـرحمهاللّهـ نیز میفرمود: به اتاق فلان آقا رفتیم و دیدیم تمام اتاق فرش ندارد. آقای بروجردی ـرحمهاللّهـ از آقای عبّاس علی، پدر راشد (راشد معروف که در زمان شاه در رادیو سخنرانی ایراد مینمود.) نقل میکرد که به بازدید آقایی رفتیم و دیدیم تنها مقداری از اتاق او مفروش است، به او گفتیم: شما علمای نجف، در این جا این همه ریاضت میکشید، امّا وقتی که به ایران میآیید چرا ریاضتهایتان را فراموش میکنید؟! البته این گونه امور دایر مدار وسعت زندگی و عدم آن است و مهم این است که دلبستگی نباشد.
کجا رفتند آن فوقالعادهها؟
وقتی احوال علمای سلف را ملاحظه میکنیم، خیلی از وضع و حال خود خَجِل میشویم، زیرا میبینیم آنان با سن و سال کمتر به مقاماتی رسیدند که قابل بیان نیست. علت عمدهی آن این است که آنها در مقام علم و عمل فوقالعاده بودند. کجا رفتند آن فوق العادهها که یکی از آنها هم پیدا نمیشود؟!
استاد ما (آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی معروف به کمپانی ـقدّسسرهـ میفرمود: آقا میرزا محمّدتقی شیرازی ـقدّسسرهـ فوقالعاده بود، مرحوم حاج آقا حسین قمی ـقدّسسرهـ هم مثل استاد ما معتقد بودند که ایشان حتی از آقا سیّد محمّدکاظم یزدی و آخوند خراسانی ـرحمهماللّهـ اعلم بوده است، میفرمودند: اینها، یعنی سیّد و آخوند، اَحْضَر (صاحب حضور ذهن بیشتر) بودند، ولی او اعلم بود.البته هر کسی درسش را نمیپسندید، زیرا مثل مباحثه بود. استاد ما میفرمود: هفت سال روزی دو درس مکاسب را نزد ایشان خواندیم. و استاد ما نیز از اوّل بیع تا آخر خیارات را در مدّت چهارده سال بیان فرمود.آری، زحمات آنان در علم و تعلیم و تعلّم ربطی به ما ندارد، مثل این که عاشق علم بودند!
مرحوم آقا ضیا عراقی را در کوچه دیدم، در حالی که یکی از دستهایش را برروی دیگری میگذاشت. گویا دربارهی مطلبی فکر میکرد و میخواست مطلب را بر سر کرسی بنشاند. همه چیز حتّی ریاست و مرجعیت را کنار گذاشته بودند، و فقط به تعلیم و تعلّم اهمیت میدادند!
نماز ما در مقایسه با نماز علمای سَلَف
برخی از علما به راستی وضع نمازشان طوری بود که شایسته است دربارهی آنان گفته شود: نماز نور چشم آنان بوده است: «قُرَّة عَیْنِى فِى الصَّلاةِ» از بعضی ازآنها تصریح به این امر را هم شنیدهایم. ما در مقایسهی با آنها، مانند بچّههایی هستیم که به بازی مشغولیم.
پا در جای پای انبیاء و اوصیاء ـعلیهمالسّلامـ گذاشتن
خطبهها و روایات حضرات معصومین ـعلیهمالسّلامـ در واقع سخنرانی و منبر آنها است. کسانی بودند که در اثر بررسی روایات، هر مطلبی را میخواستند به زودی از کتب روایات به دست میآوردند. زمانی فرهاد میرزا فرستاد آقا سیّد علیاکبر شیرازی ـقدّسسرهـ را نزد او آوردند، به ایشان گفت: چرا به شخص یهودی، اعتراض نمودی؟ فرمود: چون بدون علامت و نشانی خاصّ بیرون آمده بود، تأدیب شد. گفت: چرا این کار را کردی؟ فرمود: به روایت عمل کردم. گفت: آن روایت را به من نشان بده. ایشان کتاب مورد نظر را خواست و بدون تأمّل آن روایت را به او نشان داد. فرهاد میرزا در آخر گفت: چیزی از من بخواه. فرمود: دیگر به ما چنین زحمتی مده؟!
آیا اینها از بهشت آمده بودند؟! آری، پا در جای پای انبیاء و اوصیاء ـعلیهمالسّلام ـ گذاشتن، این چیزها را دارد!
برتر از خون شهیدان!
شیخ انصاری فقیه و اصولی بزرگ، عالم ربّانی: مرتضی بن محمّد امین دزفولی نجفی (1214ـ 1281)، صاحب تألیفات بسیار در فقه و اصول، از جمله: «المتاجر»، و «الرسائل» در جایی از کتاب رسائل میفرماید:
«رَزَقَنَا اللّهُ الْإِجْتِهادَ الَّذى هُوَ أَشَقُّ مِنْ طُولِ الْمَکْثِ فِى الْجِهادِ وَفَّقَنا اللّهلِلاْءِجْتِهادِ الَّذى هُوَ أَشَدُّ مِنْ طُولِ الْجِهادِ، بِحَقِّ محمّد وَ آلِهِ الاْءَمْجادِ.»
خداوند، اجتهاد را، که از ایستادگی در جهاد سختتر است، به ما روزی کند!
آری، کسی میفهمد اجتهاد« أَشَقّ » و سختتر است که معنایِ «مِدادُ الْعُلَماءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمآءِ الشُّهَدآءِ» در روایت منقول از رسول اکرم ـصلّیاللّه علیهو آلهو سلّمـ آمده است: «إِذا کانَ یَوْمُ القِیامَةِ وُزِنَ [یُوزَنُ] مِدادُ الْعُلَماءِ مَعَ دِماءِ الشُّهَداءِ، فَیُرَحَّجُ مِدادُ الْعُلَماءِ عَلى دِماءِ الشُّهَداءِ.»؛ (هنگامی که روز قیامت فرا میرسد، مداد دانشمندان با خون شهیدان سنجیده میشود و مداد دانشمندان سنگینتر از خون شهیدان میگردد.) همچنین در روایت منقول از امام صادق ـعلیهالسّلامـ آمده است: إِذا کانَ یَوْمُ الْقیامَةِ، جَمَعَ اللّهـعزّوجلّـ النّاسَ فى صَعیدٍ واحِدٍ، وَ وُضِعَتِ الْمَوازینُ فَتُوزَنُ دِماءُ الشُّهَداءِ مَعَ مِدادِ العُلَماءِ، فَیُرَحَّجُ مِدادُ العُلَماءِ عَلى دِماءِ الشُّهَداءِ. »؛ وقتی روز قیامت فرا میرسد، خداوند ـعزّوجلّـ مردم را گرد هم میآورد، و ترازوها [برای سنجش اعمال] نهاده میشود و خون شهیدان با مداد دانشمندان سنجیده میشود و در نتیجه مداد دانشمندان سنگینتر از خون شهیدان میگردد.)
علما، مُمَثَّلِ عمل انبیا و اولیا علی هم ـ
روزی مرحوم شیخ انصاری در گرمای ظهر وارد خانه شد و آب خواست. رفتند از سرداب سِن (سردابِ زیرین، زیرزمینیهای عمیق نجف اشرف) برای ایشان آب خنک بیاورند. شیخ مشغول نماز شد و در نماز دلش رفت به آن طرفها (عالَم ملکوت) و میلش کشید که سورهی طولانی بخواند، آب آوردند، ولی نماز به حدّی طول کشید که آب گرم شد. گویا وقتی که وارد نماز شد، تشنگی او رفع شد! اینان مُمَثَّلتندیس و نشاندهندهی عمل انبیا و اولیا ـعلیهمالسّلامـ بودند؛ زیرا نماز، عطشِ شخص تشنه و جوعِ جایع را زایل میکند. در روایت است: «أَبْیَتُ عِنْدَ رَبّى یُطْعِمُنى وَ یَسقینى.»؛ نزد پروردگارم شب میکنم و او گرسنگی و تشنگی مرا برطرف میکند.
برای صایم نیز چنین قضایایی در روایات ذکر شده است. خدا کند که مادیّات برای ما وسیله باشند، به گونهای که وقتی امور دنیویّه به ما اقبال کردند، سبب تأکید و اقبال ما به امور معنویّه و آخرت گردند، چنان که برای بعضی چنین شده که با داشتن مقامات معنویّه و اقبال در امور مادّیه، به مقامات بالاتری از معنویات رسیدهاند.
علمای باللّه و عالمان بی عمل
شیخ ما، آیتاللّه حاج شیخ محمّدحسین اصفهانی ـرحمهاللّهـ از آقای سیّد صدر ـرحمهاللّهـ پرسید: منظور از «علماء» در آیهی «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـآؤُاْ»؛ از میان بندگان تنها دانشمندان از خدا بیم دارند، چیست؟
ایشان فرمود: «علماى باللّه» مراد است، نه عالم به چند اصطلاح، زیرا در آیه کلمهی «إِنَّمَا» آمده است که دلالت بر انحصار میکند و عموم از آن استفاده نمیشود تا همهی عالمان را شامل گردد وای بر ما اگر روزی بیاید که اسرار پنهان ما زیر و رو شود و معلوم گردد که از اهل علم و اهل دین نیستیم، و تنها دنیای خود را آباد کردهایم، و با این هیکل و لباس و مقام، اعمال و رفتار و اقوال ما به صورت غیر مستقیم سبب انحراف دیگران شده و حال این که فرمودهاند: «کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ.» با غیر زبانتان مردم را [به سوی دین و خدا] دعوت کنید. زیرا اگر به قیامت یقین نداشته باشیم، معذور نیستیم، زیرا به ما گفته میشود:
«أَفلا تَعَلَّمْتَ؟»چرا یاد نگرفتی؟
و اگر به آن یقین داشته باشیم ولی به مقتضای آن عمل نکنیم، باز معذور نخواهیم بود و به ما گفته میشود:
«أَفَلا عَمِلْتَ؟» چرا عمل نکردی؟ در روایتی از امیرمؤمنان علی ـعلیهالسّلامـ آمده است: «عالم بی عمل، وَقُود النّار، یعنی آتشگیره و هیزم آتش جهنّم خواهد بود.
علمای شیعه پدران مهربان ما هستند!
ما باید به مشایخ و علمای شیعه وفادار باشیم. آنها پدران مهربان و روحانی ما هستند و بر ما خیلی حق دارند. چه زحمتها کشیدند و چه رنجها بردند تا ما استفاده کنیم و در استفادهی ما هم شریک و مأجورند.
مطالعهی تراجم و شرح احوال علمای سَلَف
مراجعه به تراجم علمای سلف به منزلهی مراجعه به کتابهای معتبر اخلاقی است. هر کس که طالب تهذیب و ترقّی در امور معنوی است و میخواهد از زندگی و عمر خود چیزی استفاده کند شایسته است به شرح احوال آنها نگاه کند که چه کارها میکردند.
آقایی میگفت: «یکى از اساتید ما اهل برهان و استدلال بود، به گونهاى که هیچ مطلبى را بدون برهان قبول نداشت.» به طوری که یکی از شاگردانش دربارهی او فرمود: «این مطلب را از ایشان یاد گرفتیم که همه جا باید چشممان را باز کنیم. اگر برهانى باشد، قبول کنیم و گرنه خیر. و هیچ مطلبى را از کسى بدون برهان نپذیریم.» همان استاد، با این که برهانی بود احوال علمای سابق را بدون پرداختن به استدلال و برهان ذکر میکرد.